فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 11 روز سن داره

پروانه ای از جنس مادر

سوپاپ

1392/8/12 17:45
نویسنده : پروانه
322 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز فاطمه خیلی اذیت بود به خاطر واکسنش تب داشت همش بهونه میگرفت و بغل میخواست

تقریبا به هیچ کارم نرسیدم غذا درست نکرده بودم لباسایی که فاطمه از تو کشوها پخش زمین کرده بود همچنان خونه را تبدیل به بازار شام کرده بود ظرفها هم تو ظرفشویی مونده بود

و تمام روز داشتم به نقشی که تو خونه داشتم فکر میکردم و به فاطمه میرسیدم نقش زن بودن مادر بودنم

به این نتیجه رسیدم که وجود زن تو خونه باید مثل سوپاپ باشه باید بتونه خوب شرایط خونه را بررسی و مدیریت کنه و ببینه اگه فشاری روی افراد خونه هست یا فضای خونه فشار اضافی را بفرسته بیرون تا بتونه محیط آرومی را برای اعضای خانواده محیا کنه

بعد فکر کردم که من تا الان چقدر موفق بودمسوال. راستش دیدم هیچی و یک صفر گنده به خودم دادم

همیشه زود خسته میشدم و شروع میکردم غر زدن و این همسر عزیزممممم بوده که غر های منو تحمل میکرده و هیچی هیچی نمیگفتهقلب

و این شروع یک تصمیم جدید در من بودفرشته

نیت حضرت زهرا کردم و دخترمو خوابوندم تنها کاری که فرصت کردم انجام بدم درست کردن یک شیر موز خرما بود با تهیه شام حاضری چون دوباره فاطمه بیدار شد و بعدش هم همسرم اومد

مثل هر شب با همسرم فیلم دیدیم به دخترم با کمک هم رسیدیم همسرم ظرفا را برام شست(قربونش برمممممم اینقدر که مهلبونههههههههماچ) با همدیگه نسکافه خوردیم

با این تفاوت که من اصلا غر نزدم(راستش هی میاومدم که غر بزنم بعد با خودم میگفتم پروانه سوپاپ باشنیشخند) و کلی تعداد لبخندام به همسرم و دخترم بیشتر شده بود و آخر شب هم اصلا خسته نشده بودملبخند

تازه وقتی همسرم خوابید و منم دخترمون را خوابوندم با انرژی کل خونه را مرتب کردم و ناهار فردا را هم حاضر کردم تو این میون هم همش به فاطمه سر میزدم تا یک وقت تبش بالا نرفته باشه

 همه این کارا رو قبلا هم میکردم ولی نه با این نیت(نیت حسابی شارژم کرد)

نتیجه گیری:

1. بیشتر خستگیهام روحیه و کمی هم جسمی پس این تمرین را با کمک خدا ادامه میدم

2. خیلی تنبل شدم و احتیاج به یک برنامه درست و حسابی دارم

خدا خودش کمکم کنه انشاالله

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)